مادر در آشپزخانه غذار را آماده كرده بود. بچهها اطراف سفره نشسته بودند و منتظر بودند كه صفر هم بيايد تا ناهار را شروع كنند. درب خانه به صدا در آمد. صفر بود، با آن چهره كودكانه و معصوم هميشگي اش. از مدرسه برگشته بود.
- سلام عليكم
- سلام عليكم.
مادر گفت: پسرم ناهار آماده است؛ زود دست و صورتت را بشور و بيا سر سفره تا غذا بخوريم.
صفر به دستشويي رفت و وضو گرفت.
وقتي به اتاق برگشت گفت: - شما ناهار بخوريد؛ من نمازم را ميخوانم.
- غذا سرد ميشود، ما ميخواهيم غذا بخوريم.
صفر به سمت سفره آمد؛ غذايش را جدا كرد و گفت: - شما ميل بفرماييد؛ اول نماز بعدا غذا...
پينوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*طلبه شهید صفر ابراهیمی ازاستان: آذربايجان شرقي شهرستان: تبريز
**اين روزها اين طور مرسوم شده: اول نماز بعد از غذا!!!!
*** به قول شهيد مهدي خندان: اول نماز بعد از سيگار و چايي!!!!!