بسم الله الرحمن الرحیم

محمد ارادت عجيب و فوق العاده‌اي به حضرت زهرا سلام الله عليها داشت. كافي بود نام آن حضرت در روضه يا مجلسی آورده شود.
خودش می گفت قبل از اينكه به خواستگاري من بيايند، به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفته بود و از مادر ايشان، حضرت زهرا سلام الله علیها خواسته بود كه يكي از دخترانش را به او عطا كند و او را به دامادي قبول كند. مي‌گفت در عالم رؤيا، حضرت زهرا -سلام الله عليها- من را به ايشان معرفي كرده بودند.
او سعادت دامادي حضرت زهرا -سلام الله عليها- و من لياقت همسري ايشان را پيدا كردم.

****

يك سالي از شهادت ‌محمد، مي‌گذشت. هنوز من با پسر كوچكمان محسن،در خانه مادر شوهرم زندگي مي‌كردم. یک شبي، شب عيد فطر بود به گمانم، همه خواب بودند. محسن را خوابانده بودم. گوشه اتاق نشسته بودم و در حسرت روزهاي خوشی که با محمد داشتم اشك مي‌ريختم؛ يك دفعه ديدم پنجره باز شد.
خوب نگاه كردم،‌ديدم محمد است. نمي‌دانستم خوابم يا بيدار.مات و متحیر مانده بودم.

محمد داخل اتاق شد. انگشت روی لبش گذاشت و مرا به سكوت دعوت كرد. بعد گفت: «براي ديدن محسن آمدم.» دستي به سر و روي محسن كشيد و او را بوسيد. خواست برود؛ ملتمسانه گفتم: «محمـــــــد! نرووووو»
توی چشم هایم نگاه کرد و گفت: «نمي‌توانم؛ اجازه ندارم. اگر بيشتر بمانم ديگر نمي‌گذارند به ديدنتان بيايم.» داخل حياط دو شهيد ديگر منتظرش بودند. برای آخرین بار نگاهي كرد ، دستي تكان داد و رفت.

محمد که رفت حس کردم عطر خاصي فضاي اتاق را پر كرده نگاهی به محسن انداختم که آرام خوابید بود. باورم نمی شد جاي پاي محمد روي تشك محسن مانده بود... .

پینوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* روحاني شهيد رحمت الله (محمد) اسدي

** هنگامه اشک بر مادر مظلومه دو عالم ما را هم از دعای خیرتان محروم نکنید.

+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۱/۱۷ساعت 8:3 توسط طلبه |